چند بر بستر از آن چشم فسون ساز افتم


تکیه بر بالش و بستر کنم و باز افتم

پاسم ای شمع چه داری، نیم آن پروانه


که اگر بال بسوزند، ز پرواز افتم

بای شهباز سلامت بگشایید که من


نی ام آن مرغ که در چنگل شهباز افتم

حیرت از بس که عنان تاب الم شد، بیم است


که ز انجام ره عشق به آغاز افتم

گفت و گوییست، بنازم به لب خاموشی


که اگر لب بگشایم ز سخن باز افتم

عرفی آرام مجو از دلم، آن رفت که من


از بر تکیه گه عیش به صد ناز افتم